خلاصه داستان

همه این داستان را زهرا (خالهٔ ثریا،با بازی شهره آغداشلو) برای یک خبرنگار فرانسوی تعریف می‌کند که اتفاقا آن حوالی ماشینش خراب شده‌است. زهرا او را می‌بیند و ماجرای سنگسار خواهرزاده اش را برای او تعریف می‌کند.
سنگسار ثریا م. نام فیلمی به کارگردانی سیروس نورسته محصول ۲۰۰۸ آمریکا است. این فیلم بر پایه کتابی به همین نام (۱۹۹۴) نوشته فریدون صاحب جم ساخته شده و ماجرای آن در سال ۱۹۸۶ و در راستای نقض حقوق بشر در ایران اتفاق می‌افتد.
شهره آغداشلو در نقش زهرا و جیم (جیمز) کاویزل -بازیگر فیلم‌های خط باریک قرمز (ترنس مالیک) و مصائب مسیح (مل گیبسون)- در نقش خبرنگار فرانسوی ظاهر شده‌اند. تهیه‌کننده اصلی این فیلم، کمپانی «ام‌پاورپیکچرز» است و فیلمنامه آن را سیروس نورسته به همراه همسر خود بتسی گیفن نورسته نوشته‌است. نورسته در مصاحبه‌ای گفته که فیلم سنگسار ثریا میم را در منطقه خاورمیانه ساخته، اما به کشور آن اشاره‌ای نکرده‌است. به گفته آغداشلو فیلم در اردن فیلمبرداری شده.[۱] سیروس نورسته فارغ‌التحصیل سینما از دانشگاه یو.اس.سی آمریکاست و سابقه بیست سال فعالیت تلویزیونی و سینمایی دارد. اما فیلم سنگسار ثریا م. نخستین فیلم سینمایی اوست.


فیلمنامه این فیلم را بتسی نورسته همسرش نوشته که وی هم فارغ‌التحصیل فیلمنامه نویسی از دانشگاه میامی است. علاوه بر شهره آغداشلو و جیم کاویزل، پرویز صیاد، ویدا قهرمانی، نوید نگهبان، علی پورتاش و محمد یزدانی نیز در این فیلم بازی دارند. نقش ثریا را نیز بازیگر جوانی به نام مژان مارنو ایفا می‌کند.
دیالوگ‌های سنگسار ثریا میم بیشتر به زبان فارسی است و فیلم با زیرنویس انگلیسی پخش جهانی می‌شود.


فیلم در چندین جشنواره  نامزد و برنده گردیده است

نقد فیلم از دید شهرنوش پارسی پور

این روزها فیلم سنگسار ثریا م روی صحنه سینماهای برکلی است. من به عنوان فردی که فاقد مذهب ویژه‌ای ست و کوچکترین داعیه‌ای درباره اسلام ندارد باید بگویم که از دیدن این فیلم بسیار متاسف شدم.

هرگز باور نمی‌کردم که درجه نفرت بعضی از اشخاص نسبت به اسلام تا این حد بالا باشد. در عین حال باور نمی‌کردم که بتوان مردمان کشوری را تا این حد خبیث و زشت و نفرت انگیز و چرکمرده به نمایش گذاشت.
این روزها مردم ایران در خیابان‌ها هستند و دارند با زیبائی تمام به مردم جهان نشان می‌دهند که نه تنها آماده پذیرش دموکراسی هستند، بلکه اما زمان درازی است که این آمادگی را دارند. مسئله اما به امروز و فردا تنها ختم نمی‌شود. ایران دیروز نیز پر از ارزش هائی ست که در اوج قله فرهنگ‌های بشری قرار دارد. سعدی در هفتصد سال پیش فریاد زده‌است: بنی آدم اعضای یکدیگرند/که در آفرینش ز یک گوهرند/چو عضوی به درد آورد روزگار/دگر عضوها را نماند قرار. و این حافظ است که فرمایش می‌کند: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

.
نمونه‌های تاریخی تحمل و تسامح در ایران به قدری زیاد است که تصور نمی‌کنم بتوان همانندش را در ادبیات کشورهای دیگر یافت. در چنین هنگامه‌ای تماشای چهره مردم ایران در فیلم سنگسار ثریا م انسان را بسیار متاثر می‌کند. نگاهی بیندازیم به ساختار بسیار ضعیف فیلمنامه این فیلم.
یک خبرنگار فرانسوی-ایرانی در حال سفر در ایران است و به این ده کوره در جائی از ایران رسیده‌است، که ماشینش خراب می‌شود. تعمیرکار ماشین آنقدر حال ندارد تا ماشین را تعمیر کند. البته بعد معلوم می‌شود که در دو روز پیش شاهد سنگسار زن مورد علاقه اش بوده‌است. اما عاقبت می‌پذیرد تا ماشین را تعمیر کند. زن مسنی که انگلیسی را به فصاحت حرف می‌زند (و این خود نکته عجیبی ست) موفق می‌شود توجه خبرنگار را به خود جلب کند. خبرنگار به ترفندی خود را از دست ملا و کدخدای ده خلاص می‌کند و عاقبت موفق می‌شود به خانه زن رفته و صدای او را که شاهد دردمند سنگسار خواهرزاده اش بوده روی نوار آواگیر ضبط کند. زن شرح ماجرا می‌دهد. و ماجرا از این قرار است:

ثریا شوهر سفاکی دارد که چون تصمیم گرفته زن دیگری بگیرد قصد کرده ثریا را طلاق بدهد. اما ثریا که دائم از دست شوهرش به نحو وحشیانه‌ای کتک می‌خورد حاضر به طلاق نیست، چون پول ندارد خرج چهار فرزندش بکند. ملای ده به سراغ ثریا می‌آید و به او پیشنهاد می‌کند از شوهرش طلاق گرفته و صیغه او بشود. خاله ثریا از راه می‌رسد و خاله و خواهرزاده حال ملا را جا می‌آورند. ملا دچار کینه شتری می‌شود و با خودش عهد می‌کند پدر ثریا را در بیاورد. در این میان زن تعمیرکار ماشین می‌میرد

. تعمیرکار، که مردی ساده لوح است و در عین حال پسر عقب مانده‌ای دارد به سراغ خاله انگلیسی دان ثریا می‌آید تا ترتیب دفن جسد همسرش را بدهد (البته این خاله‌است که کشف می‌کند زن مرده). در این موقع زنان ده می‌ریزند توی خانه تعمیرکار و شروع به غارت اموال او می‌کنند. چرا؟ مشخص نیست چرا، و روشن نیست در کجای ایران مردم اموال خانه آدمی را که زنده‌است غارت می‌کنند. البته فیلم در اینجا دارد به زور می‌کوشد شبیه زوربای یونانی بشود، که خوشبختانه موفق نمی‌شود. بعد شوهر خبیث و ملا با هم فکر می‌کنند که اگر ثریا را وادارند در خانه تعمیرکار کار کند خیلی احتمال دارد که تعمیرکار عاشق او شده و رابطه‌ای میان آنها برقرار شود. در این صورت این مردان که دائم مراقب ثریا هستند می‌توانند از فرصت استفاده کرده و ترتیب سنگسار ثریا را بدهند. پس کدخدا (که شخصیتی ست بی هویت و ابراهیم نام) به همراه ملا آنقدر به ثریا اصرار می‌کنند تا قبول کند در خانه مرد تعمیرکار کار کند. بعد اما چهار چشمی شروع به تماشای ثریا و مرد تعمیرکار می‌کنند که در ساده لوحی خود عاشق ثریا شده. بعد یک روز در کوچه دیده می‌شود که ثریا بازوی تعمیرکار را لمس می‌کند. غوغای عجیبی راه می‌افتد. این مردان موفق می‌شوند تعمیرکار ساده لوح را نیز وادارند که بگوید ثریا در خانه او خوابیده‌است (یعنی روی زمین خوابیده و استراحت کرده‌است). پس دست جمعی ثریا را محکوم به سنگسار می‌کنند. در اینجا ابراهیم نماز غلیظی می‌خواند و با خدا مشورت می‌کند که او را راهنمائی کند. ظاهرا پاسخ خدا مثبت است.
ثریا را سنگسار می‌کنند. نخستین سنگ را شوهر خبیث می‌زند، بعد پسرهای ثریا را وادار به سنگ زدن می‌کنند. بعد مرد تعمیرکار را می‌آورند که سنگ بزند که او نمی‌زند و در می‌رود. اینک صحنه‌های دلخراشی از سنگسار ثریا در معرض دید قرار می‌گیرد. در سینما شاهد بودم که از جمعیت بسیار محدودی که حضور داشتند دو نفر تالار سینما را ترک کردند.
و در آخر کار خاله فداکار که به شدت عذاب می‌کشد جسد ثریا را در پلاسی جمع کرده و در کنار رودخانه قرار می‌دهد، که برای آن که این درام آبکی شورتر شود، سگ‌ها جسد ثریا را می‌خورند. استخوان‌هایش را می‌لیسند. و به این ترتیب دنیا می‌بیند که وقتی مردمی ذاتا خبیث و بی رحم و سفاک هستند چگونه عمل می‌کنند. در این فیلم به جز خاله فداکار و انگلیسی دان که یک تنه نمایشگر «بخش بسیار محدود و کوچک روشنفکران ایران» است بقیه مردم شقی، فاسد، ابله و در بهترین شکل عقب مانده هستند. البته بکلی فراموش می‌شود که هزاران تن در ایران اعدام شدند که جلوی همین زیاده روی‌ها را بگیرند. فراموش می‌شود که صدها هزار تن در جبهه‌ها مردند تا از کیان ایران محافظت کنند. به کلی فراموش می‌شود که در هیچ کجای قرآن دستوری برای سنگسار صادر نشده‌است. فراموش می‌شود که این سنت از جامعه‌های دیگر به ایران منتقل شده. مثلا مریم مجدلیه در اورشلیم سنگسار شد.
من در طول نمایش فیلم چندبار قصد کردم از جا بلند شوم و بروم، چون پی رنگ داستان بقدری ضعیف بود که روان مرا مشوش کرده بود، اما میهمان یک دوست آمریکائی بودم که او نیز به نوبه خودش از فیلم متنفر شده بود. اینک این مسئله مطرح می‌شود: آیا نبایستی از سنگسار فیلم درست کرد؟ به نظر من چرا، البته. اما کسی که از ایران و ایرانی متنفر است و کینه شتری به این مجموعه فرهنگی دارد حق ندارد چنین فیلمی را بسازد. مسئله سنگسار البته شرم آور و بسیار اسباب سرافکندگی و خجالت مردم ایران است، اما اگربناست فیلمنامه‌ای در این زمینه تهیه شود باید از روانکاوان و جامعه شناسان خواست تا با فیلمنامه نویس همکاری کنند و مسئله را از هر جنبه و سوئی بررسی کنند.
من نوشتم و تاکید می‌کنم که گرچه از خانواده‌ای مسلمان هستم اما هرگز آداب مذهبی را انجام نداده‌ام. منتهی روزی را به خاطر می‌آورم که برای خرید نان به نانوائی مراجعه کرده بودم. طرف‌های ظهر بود و شاطر به نماز ایستاده بود و تنها وقت استراحتش را صرف نماز خواندن می‌کرد. با دقت به او نگاه می‌کردم. مردی بود لاغر و ضعیف. لباسش آردی بود و روشن بود که از بامداد مشغول به انجام کار طاقت فرسائی بوده‌است. اما حالا ایستاده بود و نمازش را می‌خواند. درست در آن لحظه بود که با خودم عهد کردم هرگز به صاحب هیچ مذهبی توهین نکنم.
و کسانی که می‌خواهند اسلام را در ایران از ریشه درآورند آیا می‌دانند که این مذهب نود و هشت درصد مردم است؟ به راستی چه ارزشی را قرار است جانشین آن کنند؟ لطفا به صدای بلند بگوئید تا ما هم بدانیم.
برگرفته از سایت ویکی پدیا
و بر گرفته از سایت رادیو زمانه

These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.