لرى کینگ (با نام اصلی: لاورنسهاروى زیگر) در ۱۹ نوامبر ۱۹۳۳ از پدر و مادرى روس به دنیا آمد. کینگ نه سالش بود که پدرش به دلیل عارضه قلبى در ۴۴ سالگى از دنیا رفت. مرگ پدر تاثیر بسیار زیادى بر کینگ گذاشت، طورى که علاقه اش به درس و مشق را ازدست داد و فرصت دانشگاه رفتن را از خود گرفت. او پس از فارغ التحصیلى از دبیرستان سر کار رفت تا مادرش را که با حقوق بیمه بیکارى او و برادرش را بزرگ کرده بود، به لحاظ مالى حمایت کند. او از سنین بسیار پایین دوست داشت که به رادیو برود. کینگ در فوریه سال ۱۹۸۷ دچار حمله قلبى شد و با عمل «باى پس» از مرگ نجات پیدا کرد. کینگ سیگارى قهارى بود؛ او روزى سه پاکت سیگار مىکشید و هنگام مصاحبه هم یک سیگار روشن در دستش بود. او اکنون ۲۰ سال است که سیگار را کاملا ترک کرده و براى ترک سیگار براى مبتلا نشدن به بیمارىهاى قلبی، تبلیغ مىکند. لرى کینگ تاکنون دو کتاب نوشته است. او فعالیتهاى خیرخواهانه نیز انجام مىدهد.
***
از بین کسانى که تاکنون با آنها مصاحبه نکردهاید، بیشتر از همه دوست دارید با چه کسى مصاحبه کنید؟
قطعا «فیدل کاسترو.» همیشه دوست داشتهام با یک پاپ مصاحبه کنم. فرقى هم نمىکند کدام پاپ. و البته «جی. دی. سالینجر» که احتمالا نشدنى ترین مورد براى مصاحبه است. رمان ناتور دشت اش خیلى روى من تاثیر گذاشت. اگر با سالینجر مصاحبه مىکردم از او مىپرسیدم، کجا رفتهای؟ چرا دست از نویسندگى کشیدی؟ پس از نوشتن چهار تا کتاب، کفگیرت به ته دیگ خورد؟ من اصلا سردرنمى آورم. من خودم نمىتوانم دست به چنین کارى بزنم؛ اینکه از صحنه ناپدید بشوم.
چه عاملى باعث شد شما سالهاى طولانى در این شغل بمانید؟
براى عمر طولانى هیچ توضیحى نمىتوان آورد. همیشه دلم مىخواست یک مجرى باشم و به هیچ کار دیگرى فکر نکردم. یعنى از ۵ سالگى دلم مىخواست مجرى باشم. اولش دوست داشتم مجرى رادیو باشم، بعد هم تلویزیون. هرگز فکر نمىکردم در تمام جهان دیده شوم.
آیا شما این حرف را قبول دارید که سوالهاى ساده و راحتى از مصاحبه شوندگان خود مىپرسید؟
نه، قبول ندارم. من که قرار نیست طرف مقابلم را به صلابه بکشم. اگر قرار بود مصاحبهام با «نانسى پلوسی» را این طورى شروع کنم: چرا درمورد شکنجهها دروغ گفتید؟ فکر رسیدن به حقیقت را باید از ذهنم بیرون کنم. من مصاحبه شوندگانم را در موضع دفاعى قرار مىدهم تا آدم خوبى به نظر برسم. در چنین وضعیتى مىتوان به مصاحبه شونده تکیه کرد. ازنظر من مهمان، تکیه گاه نیست.
آیا شما درمورد برنامههاى اخبار که ایدئولوژى خاصى را دنبال مىکنند، احساس نگرانى مىکنید؟
نگران نیستم، چون در این دنیا همه چیز چرخهاى است. خدا را شکر، مصاحبههاى خوب و سرراست و متفکرانه و عمیق همیشه وجود دارد. من یک چیزى را خیلى سالها پیش یاد گرفتم: هرگز درحین حرف زدن چیزى یاد نگرفتم. بنابراین من اصلا سردرنمى آورم که چطور در بعضى از این برنامههاى گفتوگو، میزبان ۹۰ درصد حرف مىزند و مهمان ۱۰ درصد!
کدام مصاحبه شما را بیشتر از همه شگفت زده کرده؟
«جی. گوردن لیدی»، مجرم رسوایى «واترگیت». من کلا دوست ندارم درمورد کسى یا چیزى پیش داورى بکنم، ولى انتظار داشتم که از او خوشم نیاید. ولى وقتى با او مصاحبه کردم از او خوشم آمد. فکر مىکردم او یک آدم خل وضع است، ولى آدمهاى خل وضع هم مىتوانند جالب و بامزه باشند. شور و هیجان و حس طنزش را خیلى دوست داشتم. آدم شوخ و جالبى بود و به همین دلیل یک مورد خیلى مناسب براى گفتوگو.
شما چندبار به خاطر اینکه طرف گفتوگوتان یک شخصیت جنجالى بوده، هیجان زده شدهاید. در این مورد چه نظرى دارید؟
من خودم مهمانهاى برنامه را انتخاب نمىکنم. هرگز انتخاب نمىکنم. اغلب هم دوست ندارم من مهمانها را انتخاب کنم. با این حال، وقتى برنامه شروع مىشود کارم را باید انجام بدهم. بنابراین ما اگر مجبور مىشویم که درباره یک بچه گمشده یا بازیگرى که دارد از شوهرش جدا مىشود، بحث مىکنیم، چنین برخوردهایى در ذات این کار است. باید چنین واکنشهایى نشان بدهی. من هرگز براى برنامههایم کم نمىگذارم.
با مهمانهایى که دوست شان ندارید چگونه رفتار مىکنید؟
خب، من یک آدم حرفهاى هستم و شغلم ایجاب مىکند که به شکل یک مجرى عمل کنم. عقاید شخصىام را نباید در کارم دخالت بدهم. تنها چیزى که مهم محسوب مىشود مهمان است. مصاحبه کردن با کسى که از او خوشت نمىآید سخت تر است. در هرحال باید با این قضیه کنار بیایی
دست و پاگیرترین گفتوگویتان تاکنون کدام بوده؟
«رابرت میچام.» او یکى از بازیگران محبوب من بود، ولى مصاحبه با او دیوانهام کرد. تمام جوابهایش فقط در حد یک کلمه بود: «آره. نچ. شاید. مطمئن نیستم. حتما. هرگز نتوانستم به درون شخصیتش نقب بزنم. این مصاحبه آنقدر بد شده بود که ناگهان از او پرسیدم شام چه خورده. وقتى مصاحبه تمام شد، از من پرسید حالت چطور است.
زندگى پس از برنامه «پخش زنده گفتوگوهاى لرى کینگ» برایتان چگونه خواهد بود (بازنشستگی)؟
من به فکر بازنشستگى نیستم. من نمىتوانم یک گوشه آرام بنشینم. این کار از من بر نمىآید.
0 دیدگاه